دنیایی از احساس
آمدی جانم به قربانت ،ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگ دل این زود تر می خواستی حالا چرا ؟
عمر مارا مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان تو ام ،فردا چرا ؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
این قدر با بخت خواب آلود لالا چرا ؟
آسمان چون شمع مشتاقان پریشان می کند .
در شگفتم من نمی پاشد زهم دنیا چرا ؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت می روی تنها چرا؟
بی مونس و تنها چرا؟
تنها چرا ؟حالا چرا؟
ادامه مطلب
خدایا دوست بدار آنان را که دوستمان دارند و نمی دانیم و سلامت بدار آنان را که دوستشان داریم و نمی دانند.
اغلب فکر می کنیم چون گرفتاریم به خدا نمی رسیم اما واقعیت این است که چون به خدا نمی رسیم گرفتارم .
زندگی هنر نقاشی کردن بدون پاک کنه همیشه طوری زندگی کنیم که حسرت داشتن یک پاک کن را نخوریم .
محبت را وقتی دیدم که کودکی خورشید را در نقاشی اش سیاه کشیده بود که پدرش در زیر آفتاب نسوزد .
همیشه از خوبی آدم ها برای خودت یه دیوار بساز. هر وقت در حقت بدی کردن فقط یه آجر از دیوار بردار .بی انصافیه اگر دیوار رو خراب کنی .
کوچک ترین محبت ها از ضعیف ترین حافظه ها پاک نمی شود .
این قدر نگو اگر گذشت کنم کوچک می شم ،اگر کسی با گذشت کردن کوچک می شد ،خدا این قدر بزرگ نبود .
می دونی اگر در مسیر رود خانه صخره و سنگ نباشه صدای آب اصلا قشنگ نیست پس اگر در مسیر زندگیت با مشکل برخورد کردی ناراحت نشو .
جلو تر از من نرو چون ممکن است پشت سرت نیایم
پشت سر من نیا چون ممکن است راهنمای خوبی برایت نباشم .پس همیشه در کنارم باش.
افسوس آن زمان که باید دوست داشته باشیم کوتاهی می کنیم . آنگاه که دوستمان دارند لجبازی می کنیم اما بعد برای آن چه از دست رفته آه می کشیم .
اگر روزی دشمن پیدا کردی ،بدون در رسیدن به حرفت موفق بودی .
اگر روزی تهدیدت کردند بدون در برابرت نا توانند .
اگر روز خیانت دیدی بدون قیمتت بالاست
اگر روزی ترکت کردند بدون با تو بودن لیاقت می خواهد
شادی را هدیه کن حتی به کسی که آن را از تو گرفته اند
عشق بورز به آن هایی که دلت را شکسته اند
دعا کن برای همه آن هایی که نفرین ات کردند .
سخنان نلسون ماندلا
فرقی نمی کند گودال آب کوچکی باشی یا دریای بیکران زلال که باشی آسمان در توست.
بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با کسی .
مهم این نیست که قشنگ باشی ،قشنگ این است که مهم باشی حتی برای یک نفر
زندگی شگفت انگیز است فقط اگر بدانید که چگونه زندگی کنید .
ما هم به ذهن سلیم و هم قلب نیازمندیم ،شکوه زندگی این نیست که هرگز به زانو در نیاییم ،در این است که هربار افتادیم دوباره برخیزیم .
شک هایت را باور نکن و هیچ گاه به باور هایت شک نکن .
موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه پایان رسیدن .
کوچک باش و عاشق ....که عشق می داند آیین بزرگ کردنت را ....
ما زاده شده ایم تا شکوه و بزرگی خداوندی را که درونمان است آشکار سازیم و این امر ،همه انسان ها را در بر می گیرد .
شجاعت مترادف نترسیدن نیست ،بلکه شجاعت به معنای غلبه بر ترس است .
بقای دوستی ها به تفاهم متقابل وابسته است .
ریس سرخ پوستان خدای خودش را این طو قسم می دهد ؛ که ای خدای بزرگ به من کمک کن که هر وقت خواستم درباره راه رفتن فردی قضاوت کنم ،قدری با کفش های او راه بروم .
«حتی خداوند هم به قضاوت نمی پردازد مگر پس از آن که انسان عمر خود را به پایان رساند . » دکتر جانسون
وجود ما به منزله باغی است که اراده ما باغبان آن است . ویلیام شکسپیر
افراد سست اراده همیشه منتظر معجزه ها و رویداد های شگفت انگیزند ،اما افراد قوی ،خود آفریننده معجزه ها و رویداد های شگفت انگیز هستند . ژان ژاک روسو
از دیروز بیاموز،برای امروز زندگی کن و به فردا امید داشته باش . آلبرت انیشتین
نتیجه اراده ی ضعیف حرف است و نتیجه اراده قوی ،عمل . گوستاو لوبون
یک اراده قوی ،بر همه چیز ،حتی بر زمان غلبه میکند . شاتو برایان
خواسته های خود را میان دو دیوار محکم اراده و عقل زندانی کنید. ارسطو
فرصت ها در دل مشکلات نهفته اند . آلبرت انیشتین
به هر کار که اراده کنیم تواناییم ،اگر آن گونه که سزاوار است پیگیر باشیم. هلن کلر
بخوان ما را
بخوان ما را ،منم پروردگارت
خالقت از ذره ای نا چیز،
صدایم کن مرا،آموزگار قادر خود را !
قلم را ،علم را ،من هدیه ات کردم .
بخوان ما را منم معشوق زیبایت
منم نزدیک تر از تو به تو ،
اینک صدایم کن ،رها کن غیر ما را،
سوی ما باز آ!
منم پروردگار پاک بی همتا ،
ادامه مطلب
دوست نعمت گران بهایی است .خوشبختی را دو برابر می کند و به بدبختی تخفیف می دهد .
کم رنگ ترین قلم ها از قوی ترین حافظه ها بهتر عمل می کنند.
برای دشمنانت کوره را آنقدر داغ نکن که حرارتش خودت را هم بسوزاند .
می دانیم که چیستیم و نمی دانیم چه می شویم .
همیشه به کسی فکر کن که تو را دوست دارد نه کسی که تو دوستش داری
عشق مثل آبه ، می تونی تو دستات قایمش کنی ولی یه روز دستاتو باز می کنی می بینی همش چکیده بی این که بفهمی دستت پر از خاطرست
من وقت را هدر دادم و اکنون اوست که مرا هدر می دهد
ای جسارت ،دوست من باش
اگر کسی را دوست داری رهایش کن سوی تو برگشت از آن توست و اگر برنگشت از اول برای تو نبوده است
از بزرگی نترس،بعضی بزرگ زاده می شوند ،برخی بزرگی را به دست می آورند .بعضی بزرگی را به دامادشان می اندازند.
آه که دروغ چه چهره زیبایی دارد .
خدا به تو یک صورت زیبا داده است و تو از آن صورت دیگری ساخته ای .
صورت شما کتابیست که مردم می توانند از آن چیز های عجیب بخوانند .
به عمقت برو،در بزن و بپرس قلبت چه می داند .
اگر کلمات نایاب شوند به ندرت بیهوده مصرف می شوند.
با خنده و شادی بگذار چین و چروک های پیری از راه برسند .
چقدر بدبختند آنان که صبر و شکیبایی ندارند مگر نه آن است که زخم ذره ذره التیام می یابد .
عجیب است که گوش بشر در مقابل نصیحت کر شود ولی نسبت به چاپلوسی شنوا
موطن آدمی را در هیچ نقشه ای نمی توان یافت .موطن آدمی در قلب همه کسانی است که دوستش دارند .
سلام
من امدم با یه سری شعر کوتاه .امیدوارم لذت ببرید .
ببخشید اگه جملاتی که خودم به کار می برم هنوز حرفه ای و ادبیاتی نیست.دارم سعی می کنم بهتر و ادبیاتی تر و با احساس تر بنویسم .چند سال پیش تو زمینه انشا حرف نداشتم اما چند سال که انشا ننوشتم یادم رفته.
بعضی از این شعر ها کامل نیست می بخشید .چون من کتاملشو ندارم.اما اگه دوست داشتید کاملشو بخوانید به من اطلاع بدهیدمن پیدا می کنم.
حسرت نبرم به خواب ان مرداب
کارام درون دشت شب خفته است
دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته است
****محمد رضا شفیعی کدکنی****
میان آفتاب های همیشه
زیبایی تو لنگری است
نگاهت شکست ستمگریست
و چشمانت با من گفتند
که فردا روز دیگری است
****احمد شاملو ***
شباهنگام، در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه ،من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
**** نیما یوشیج ****
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
***** هوشنگ ابتهاج ***
جای مهتاب به تاریکی شب هام تو بتاب
من فدای تو
به جای همه گل ها تو بخند
****فریدون مشیری ***
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود
****سهراب سپهری ****
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
باز کن پنچره را
من تو را خواهم برد ب سر رود خروشان حیات
اب این رود به سر چشمه نمی گردد باز
بهتر آن است که غفلت نکنیم از اغاز
ادامه مطلب
سخنان حضرت علی(ع)
- 1.میوه قناعت ،میانه روی در کسب و کار است و خویشتن داری از دست دراز کردن به سوی مردم
- با دنیا مدارا کن و حوادث روزگار را به خونسردی و سنگینی بپذیر تا بر مرداد خود پیروز شوی
- از سه خصلت دور باش : حسد ،حرص ،تکبر
- کسی که به همسایگانش نیکی کند ،خدمتکارانش زیاد شود .
- حق سنگین اما گواراست . و باطل سبک اما بلاخیز و مرگ آور
- قناعت ثروتی است که تمامی ندارد
- عیب تو پنهان است مادامی که دنیا رو به سوی تو است
- از دست دادن فرصت غم انگیز است .
- کسی که خویش را بزرگ بیند در پیشگاه خدا حقیر است
- سخت ترین گناهان آن است که صاحبش آن را کوچک بشمرد .
- تلخی دنیا شیرینی آخرت و شیرینی دنیا تلخی آخرت است .
- زندگی را برای خوردن مخواه ،بلکه خوردن را برای زندگی بخواه .
- بنده دثیگران مباش ،که خداوند تو را آزاد آفریده است .
- بخیل همیشه تنها و بی رفیق است .
- دوست هر کس عقل او و دشمنش نادانی آوست .
- اخلاق هر کدام شما بهتر باشد ،ایمانش بهتر است .
- درسهای عبرت چه بسیارند و عبرت گیر کم .
- کسی که لباس حیا او را بپوشاند .مردم عیب او را نمی بینند .
- هر کس فتنه را بیدار کند ،خودش گرفتار آن می شود .
- ابراز فقر و نداری از کمی همت آدمی سرچشمه می گیرد .
- رضایت به مقدرات الهی ،اندوه را از بین می برد .
- بدترین توشه برای آخرت ستم بر بندگان خداست .
شکوفه اشک
وفا نکردی و کردم،جفا ندیدی و دیدم شکستی و نشکستم ،بریدی و نبریدم
اگر زخلق ،ملامت و گر زکرده،ندامت کشیدم از تو کشیدم ،شنیدم از تو شنیدم
کی ام ؟شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب زچشم ناله شکفتم ،به روی شکوه دویدم
مرا نصیب غم آمد ،به شادی همه عالم چرا که از همه عالم ،محبت تو گزیدم
چو شمع خنده نکردی ،مگر به روز سیاهم چو بخت جلوه نکردی ،مگر زموی سپیدم
به جز وفا و عنایت ،نماند در همه عالم ندامتی که نبردم،ملامتی که ندیدم
نبود از تو گریزی،چنین که بار غم دل زدست شکوه گرفتم ،به دوش ناله کشیدم
جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی چو گرد در قدم او ،دویدم و نرسیدم
به روی بخت زدیده ،ز چهر عمر به گرون گهی چو اشک نشستم ،گهی چو رنگ پریدم
وفا نکردی و کردم،به سر نبردی و بردم ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم
*******مهرداد اوستا ******
ادامه مطلب
وصیت نامه داریوش هخامنشی
اینک که من از دنیا می روم 25 کشور جزو امپراطوری ایران است .در تمام کشور ها پول ایران رواج دارد و ایرانیان در آن کشور ها دارای احترام هستند و مردم آن کشور ها نیز در ایران محترم شمرده می شوند .جانشین من خشایار باید همانند من در حفظ این کشور ها بکوشد و راه نگهداری این سرزمینها این است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب و شعایر آنها را محترم بشمارد .
اکنون که من از این جهان می روم 12 کرور در یک زر در خزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو است زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست .البته به خاطر داشته باش که تو باید به این ذخیره بیفزایی نه اینکه از آن بکاهی .من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن زیرا قاعده زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت شود اما در اولین فرصت آنچه برداشتی به خزانه بازگردان .
مادرت آتوسا برب من حق دارد و پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .
هرگز هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مهم مملکتی نگمار و برای آن ها همان مزیت دوست بودن با تو کافی است چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی بگماری و آنها به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری که رعایت دوستی را بنمایی .
کانالی که می خواستم بین شط نیل و دریای سرخ ایجاد کنم به اتمام نرسیده و تمام کردن آن از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد و تو باید آن کانال را به اتمام برسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان ترجیح دهند که از آن عبور نکنند .
اکنون قشونی به مصر فرستادم تا یانکه در قلمرو ایران نظم و امنیت برقرار سازد ولی فرصت نکردم قشونی به یونان بفرستم.تو با ارتشی نیرومند به یونان حمله کن و به آنان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه نماید .
توصیه دیگر من این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه مده چون هردوی ان ها افت سلطنت هستند .هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط مکن و برای این که آنها اخذ مالیات بر مردم مسلط نشوند قانونی وضع کردم که تماس عمال با مردم کم شود اگر این قانون را حفظ کنی آنها تماس زیادی با مردم نخواهند داشت . افسران و سربازان را راضی نگه دار آگر با آنها بدرفتاری کنی آنها نمی توانند معامله متقابل کنند اما در میادین نبرد تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد .
امر آموزش را ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا فهم و عقل آنان فزونی یابد .در این صورت با اطمینان بیشتر می توانی سلطنت نمایی .
همواره حامی کیش یزدان پرستی باش اما هیچ قومی را مجبور نکن پیرو کیش تو باشند و پیوسته به خاطر داشته باش هرکس باید آزاد باشد از هر کیشی که میل دارد پیروی نماید .
پس از مرگ بدنم را بشوی و آنگاه در کفن بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار اما قبرم را مسدود نکن تا هر زمان که بخواهی تابوت سنگی مرا ببینی و دریابی که پدرت زمانی پادشاهی مقتدر بوده و تو نیز زمانی چون من خواهی مرد .با دیدن تابوت من غرور و خودخواهی بر تو غلبه نخواهد کرد اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی بگو که قبر مرا مسدود نمایند و و صیت کن تا پسرت نیز در مورد تو چنین نماید . زنهار زنهار هرگز هم مدعی و هم قاضی نشو و اگر نسبت به کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بیطرف آن را بررسیو حکم نماید ،زیرا مدعی اگر قاضی شود ظلم خواهد کرد .
هرگز از آباد کردن دست برندار زیرا قاعده این است که وقتی کشور آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود . در آبد کردن حفر قنات و احداث جاده و شهرسازی را در درجه اول قرار بده و عفو و سخاوت را فراموش مکن و بدان که بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهی عفو است و سخاوت ولی عفو موقعی است که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو آن را عفو کنی ظلم کرده ای .
بیش از این چیزی نمی گویم و این اظهارات را با حضور کسانی غیر از تو که اینجا هستند عنوان داشتم تا اینکه بدانند قبل از مرگ این توصیه ها را کردم و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می کنم مرگ نزدیک است
وصیت نامه داریوش هخامنشی
اینک که من از دنیا می روم 25 کشور جزو امپراطوری ایران است .در تمام کشور ها پول ایران رواج دارد و ایرانیان در آن کشور ها دارای احترام هستند و مردم آن کشور ها نیز در ایران محترم شمرده می شوند .جانشین من خشایار باید همانند من در حفظ این کشور ها بکوشد و راه نگهداری این سرزمینها این است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب و شعایر آنها را محترم بشمارد .
اکنون که من از این جهان می روم 12 کرور در یک زر در خزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو است زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست .البته به خاطر داشته باش که تو باید به این ذخیره بیفزایی نه اینکه از آن بکاهی .من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن زیرا قاعده زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت شود اما در اولین فرصت آنچه برداشتی به خزانه بازگردان .
مادرت آتوسا برب من حق دارد و پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .
هرگز هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مهم مملکتی نگمار و برای آن ها همان مزیت دوست بودن با تو کافی است چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی بگماری و آنها به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری که رعایت دوستی را بنمایی .
کانالی که می خواستم بین شط نیل و دریای سرخ ایجاد کنم به اتمام نرسیده و تمام کردن آن از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد و تو باید آن کانال را به اتمام برسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان ترجیح دهند که از آن عبور نکنند .
اکنون قشونی به مصر فرستادم تا یانکه در قلمرو ایران نظم و امنیت برقرار سازد ولی فرصت نکردم قشونی به یونان بفرستم.تو با ارتشی نیرومند به یونان حمله کن و به آنان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه نماید .
توصیه دیگر من این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه مده چون هردوی ان ها افت سلطنت هستند .هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط مکن و برای این که آنها اخذ مالیات بر مردم مسلط نشوند قانونی وضع کردم که تماس عمال با مردم کم شود اگر این قانون را حفظ کنی آنها تماس زیادی با مردم نخواهند داشت . افسران و سربازان را راضی نگه دار آگر با آنها بدرفتاری کنی آنها نمی توانند معامله متقابل کنند اما در میادین نبرد تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد .
امر آموزش را ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا فهم و عقل آنان فزونی یابد .در این صورت با اطمینان بیشتر می توانی سلطنت نمایی .
همواره حامی کیش یزدان پرستی باش اما هیچ قومی را مجبور نکن پیرو کیش تو باشند و پیوسته به خاطر داشته باش هرکس باید آزاد باشد از هر کیشی که میل دارد پیروی نماید .
پس از مرگ بدنم را بشوی و آنگاه در کفن بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار اما قبرم را مسدود نکن تا هر زمان که بخواهی تابوت سنگی مرا ببینی و دریابی که پدرت زمانی پادشاهی مقتدر بوده و تو نیز زمانی چون من خواهی مرد .با دیدن تابوت من غرور و خودخواهی بر تو غلبه نخواهد کرد اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی بگو که قبر مرا مسدود نمایند و و صیت کن تا پسرت نیز در مورد تو چنین نماید . زنهار زنهار هرگز هم مدعی و هم قاضی نشو و اگر نسبت به کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بیطرف آن را بررسیو حکم نماید ،زیرا مدعی اگر قاضی شود ظلم خواهد کرد .
هرگز از آباد کردن دست برندار زیرا قاعده این است که وقتی کشور آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود . در آبد کردن حفر قنات و احداث جاده و شهرسازی را در درجه اول قرار بده و عفو و سخاوت را فراموش مکن و بدان که بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهی عفو است و سخاوت ولی عفو موقعی است که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو آن را عفو کنی ظلم کرده ای .
بیش از این چیزی نمی گویم و این اظهارات را با حضور کسانی غیر از تو که اینجا هستند عنوان داشتم تا اینکه بدانند قبل از مرگ این توصیه ها را کردم و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می کنم مرگ نزدیک است
وصیت نامه کوروش بزرگ
فرزندان من ،دوستان من!من اکنون به پایان زندگی نزدیک گشته ام .من آن را با نشانه های آشکار دریافته ام .وقتی درگذشتم مرا خوشبخت بپندارید و کام من این است که این احساس در کردار و رفتار شما نمایانگر باشد .زیرا من به هنگام کودکی ،جوانی و پیری بخت یار بوده ام .همیشه نیروی من افزون گشته است .آنچنان که هم امروزنیز احساس نمی کنم که از هنگام جوانی ناتوان ترم .من دوستان را به خاطر نیکویی های خود خوشبخت و دشمنانم را فرمانبردار خویش دیده ام .
زادگاه من بخش کوچکی از آسیا بود .من آن را اکنون سربلند و بلند پایه باز می گذارم .در این هنگام که به سرای دیگر میگذرم ،شما و میهنم را خوشبخت می بینم و از این رو می خواهم که آیندگان مرا مردی خوشبخت بدانند . باید آشکارا جانشین خود را اعلام کنم تا پس از من پریشانی و نابسامانی روی ندهد .من شما هردو فرزندانم را یکسان دوست می دارم ولی فرزند بزرگترم که آزموده تر است کشور را سامان خواهد داد .فرزندانم ، من شما را از کودکی چنان پرورده ام که پیران را آزرم دارید و کوشش کنید تا جوانتران از شما آزرم بدارند .
تو کمبوجیه مپندار که عصای زرین پادشاهی تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت . دوستان یکرنگ برای پادشاه عصای مطمئن تری هستند .هر کس باید برای خویشتن دوستان یک دل فراهم آورد و این دوستان را جز به نیکوکاری به دست نتوان آورد .
به نام خدا و نیاکان درگذشته ما ،ای فرزندان اگر می خواهید مرا شاد کنید نسبت به یک دیگر آزرم بدارید. پیکر بی جان مرا هنگامی که دیگر در این گیتی نیستم در میان سیم و زر مگذارید و هر چه زود تر آن را به خاک باز دهید . چه بهتر از این که انسان به خاک که این همه چیز های نغز و زیبا می پرورد آمیخته گردد .من همواره مردم را دوست داشته ام و اکنون نیز شادمان خواهم بود که با خاکی که به مرمان نعمت می بخشد آمیخته گردم.
هم اکنون در میابم که جان از پیکرم می گسلد .... اگر از میان شما کسی می خواهد دست مرا بگیرد یا به چشمانم بنگرد .تا هنوز جان دارم نزدیک شود وهنگامی که روی خود را پوشاندم ،از شما خواستارم که پیکرم را کسی نبیند .حتی شما فرزندانم .از همه پارسیان و هم پیمانان بخواهید تا بر آرامگاه من حاضر گردند و مرا از این که دیگر از هیچ گونه بدی رنج نخواهم برد شادباش گویند .
به واپسین پند من گوش فرا دارید :اگر می خواهید دشمنان خود را تنبیه کنید ،به دوستان خود نیکی کنید .
خداحافظ پسرا گرامی و دوستان من
پس از این گفتار کوروش بزرگ روی خود را پوشاند و درگذشت
« فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک سپارند تا اجزای بدنم خاک ایران را تشکیل دهد »
Design By : Pichak |